آخرین نسل از بازمانده های فضول آران و بیدگلی صبح زود که چشم باز کردم تو هال نشسته بود ! منو میگی , رفتم تو اتاقم درو بستم تا بلادور بشه والا! برم بشینم همه زندگیمو از روز اول تا الان میپرسه! بیچاره محبوبه دهنش خشک شد بس که جواب سوالای بی سرو تهش رو داد! وااااااااای خدا به دور!
بعدا" نوشت : مامی اومد و رفتن تو اتاق خیاطی بعده یکی دو ساعت , مامی اومد گفت بزنگ آژانس واسه همون پیرزنه.منم بهش گفتم چششششششم من هرچی پول بخوای میدم که قفط این ازخونه بره بیرون! اینم بگم که من چون اومده بودم تو اتاقم و به سوالاش جواب نداده بودم به مامانم گفته بودم این دخترت مثل اینکه خیلی خجالتیه :)) محبوبه که فهمید گفت اره خییییییییییییلی خجالتیه جونه عمم
