هیچ فکرشو نمیکردم مجسمه "بوته جِقه" هم وجودداشته باشه.. تو اینکه امروز تو خیابون دیدمش.. من عاشق طرح های اسلیمی مخصوصا" بوته جِقه هستم.
+درسِ امروزم اینه که بشینم درد بکشم یه چیزی رو یاد بگیرم خیلی شرف داره به اینکه منت کسی رو بکشم و زورش سرم باشه!
هیچ فکرشو نمیکردم مجسمه "بوته جِقه" هم وجودداشته باشه.. تو اینکه امروز تو خیابون دیدمش.. من عاشق طرح های اسلیمی مخصوصا" بوته جِقه هستم.
+درسِ امروزم اینه که بشینم درد بکشم یه چیزی رو یاد بگیرم خیلی شرف داره به اینکه منت کسی رو بکشم و زورش سرم باشه!
همینم مونده بود! پیام واسم بیاد که : "تنهایی لیلا رو ببین! لیلا شبیه توئه!"
من خودم شباهتی حس نمیکنم! بیشتر حس میکنم شبیه هانیه توسلی باشم
من , وقتی مشغول انجام کارم در پای کامپیوتر و همزمان تخمه میشکنم!
چه برجی درست شده! میفروشمش
کل منظومه ی شمسی رو یه جا می شمارم،
آخرین ستاره رو شمردم و بیدارم...!
از مرور شب و روزام دیگه تکرار شدم،
اونقدر قصه نگین...
بسمه! بیدار شدم...!
هر کی بی خوابی کشیده تا حالا، فهمیده
رو سر حرفای تکراری فقط تشدیده...!
تا حالا برای خواب به قرص وابسته شدی؟
مثه من از هر چی پسوند "زپام" خسته شدی؟
تا حالا برای خواب از خدا خواهش کردی؟
خودتو با دستای خودت نوازش کردی؟
کیو دیدی واسه ی خواب خودش قصه بگه؟
واسه پلکِ تر و بی تابِ خودش قصه بگه؟
پره از فکر و خیالات شلوغم این سر...
آهای افکار عزیزم! یه کمی آروم تر...!
اما اون گوشه ی فکرم یه نفر هست هنوز...
تهِ این کوچه ی بن بست، یه نفر هست هنوز!
ببین...!
ببین از فاصله ی دور تو رو می شناسم...
تو رو، از عمق وجودم، با همه احساسم!
کی بجز تو می تونه فکرمو مجبور کنه؟
این همه فکر پریشونو ازم دور کنه؟
تو می دونی که چرا از سرِ شب بی تابم...!
مهربونم!
مهربونم! تو یه لالایی بگو...
می خوابم...!!!
http://www.aparat.com/v/wM4R9
یه قانونی هست که میگه:
تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی
بترس، فکر کن، شک کن، دو دل شو، پشیمون شو
اما وقتی که پریدی،
اگه وسط راه پشیمون شدی، بازی رو باختی.
+داشتم صفحه اول وبلاگمو میدیدم ,دیدم همه چی توش هست از اشپزی و ست بگیر تا حرفای فیلسوفانه و ذوق کردن سرِ چیزهای بیخودی و موضوع خشک و خشنِ برنامه نویسی! دقت کردم دیدم مغزمم همینه! یسره داره در زمینه موضوعات مختلف کارمیکنه! ارومم نمیگیره!پس میشه گفت : از وبلاگ همان تراود که در مغز نویسنده ی اوست
++اتفاقی رنگ سبز بالایی رو گذاشتم رو یه پست ها , اونم با استایل Bold خیلی خوشم اومده ازش..دوسش میدارم!و به هربهانه ای شده تو هرپستی میخوام بذارم ..
+++از همه چی حرص درآور تر , اون کسیِ که اعصابت ازش خورده و میره بستنی میگیره و تعارفت میکنه! من عجیب غریبم که حرصم در میاد به جای اینکه رمانتیک بشم؟
بعد از مدتها یه حرف مردونه از زبونِ یه مرد شنیدم (البته دیدم)گفتم اینجا شیر کنم:
...همونطور که گفته شده حجاب برای خود آدمه.همسر من نمیتونه سختی تحمل کنه که یکی از جنس من راحت باشه.وقتی میگه با حجاب زیاد تو گرما اذیتم یعنی اذیته دیگه به چه حقی بهش بگم باید تحمل کنی؟ بایدی که وجود نداره.اما در کل رعایت کنه سودش واسه خودشه اینکه کسی نگاه کنه در واقع شاید واسه خودش بد باشه.کنترل نگاه از حفظ حجاب مهمتره که متاسفانه توی جامعه ما همچین چیزی به خاطر نظام مرد سالاری و با تفکر اینکه چشم برای دیدن هست وجود نداره.معیار انسانیت خیلی چیزای دیگه اس که یکیش چشم پاکه و حجاب در مرحله اخره.البته این فقط نظر منه.با توجه به چیزایی که اطرافم میگذره.
از رنجی خسته ام که از آن من نیست ..
+تووی زندگی نه به دنیا اومدنمون دست خودمون نه خانواده ای که توش به دنیا میاییم , نه شهری که توش به دنیا میاییم نه ادمایی که میشن فک و فامیلو اعضای خانواده و نه شکل ظاهریمون و نه حتی شاید دینمون !.. هیچ کدومو اینا دست خودمون نیست ولی یه چیزای دیگه دست خودمونه که اتفاقا" به خاطر خیلی از اون چیزایی که دست خودمون نیست , اونا هم از اختیارمون خارج میشه .. یعنی اختیارمون تبدیل میشه به اجبار ..
الان گیر کردم بین اختیار و اجبار.. حس میکنم هیچ اختیاری ندارم و دنیا داره میگه :"انتخاب کن ولی اخرش همونی میشه که من میخوام "!!
به درجه چت در stackoverflow رسیدم والا با این زبان داغونی که دارم فکر میکردم اگه اخراجم نکنن منفی رو میگیرم ! دمشون گرم خیلی مهمون نوازن!
تازه من هیچ فعالیتی جز سوال پرسیدن ندارم! دیگه اگه برم جواب بدم حتما" استخدامم میکنن