عجیبه که چطور دو نفر که همدیگه رو دوست دارن میتونن خیلی بیشتر از دو تا دشمن همدیگه رو آزار بدن...

 

تو درونم جنگه .. جنگه بین چیزایی که من میخوان با چیزایی که بقیه میخوان من داشته باشم !

کاش میشد اینده رو دید.

+دلم میخواد برم دنبال ارزوهای خودم و بی خیال حرفای بقیه بشم ولی این واسه خودش یه جرات و شهامت میخواد که من هیچ وقت نداشتم ! مثل اینه که یه ادم فلج بخواد قید ادمهای فلج اطرافشو بزنه و بره رو پای خودش وایسه ! و اگر هم به دلایلی نتونست رو پای خودش وایسه باید سرافکنده برگرده یا اینکه تا اخر عمر تنها باشه.