یه سررسید دارم مال ده سال پیش.توش همه ی خاطرات دوران نوجونیم رو نوشتم .. این سررسید رو با دنیا عوضش نمیکنم چون چیزهایی توش نوشتم که بعده ده سال که میخونم واسم عجیبه و بیشتر دنبال اینم که ریشه این نوشته ها کجاست.بگذریم.امشب یهو رفتم سراغش .. خاطره 1/1/1383 رو دیدم.دیدم دقیقا" سال 83 هم روز شنبه روز اول سال بوده.خاطره های اون روزهام بیشتر از تنهایی نشات میگرفت..یه تنهایی عجیب که با نوشتن تو اون سررسید پرش میکردم.شاید نوشتن های الانم هم یه جورایی برگرفته از اون روزها باشه.. یادش بخیر.. تو خاطره 2/1/83 عیدی ها رو نوشتم : مادربزرگ پدری:500 .. عمو احسان 500! الان با 500 تومن فقط میتونی بری کاشون و صدتومنش رو هم یه آدامس شیک بخری برگشت رو پیاده بیای!