امشب خاطره بازی با وبلاگم اونقدر خوش گذشت که ترجیح دادم قیدِ "معمای شاه" رو بزنم و به گشت و گذار در دنیای وبلاگیم ادامه بدم ..
این روزها بیشتر از کد زدن از جان دادن به نخ های کاموا دارم لذت میبرم..مثل لذت خلق یه اثرهنری..اونم واسه منی که این سالها همه دنیام شده بود کامپیوتر و نت و برنامه نویسی و.. نمیدونم کدزدن دلمو زده یا روحیه م تغییر کرده ولی هرچی که هست غرق لذت میشم وقتی شروع میکنم به بافتن..
+غروبِ پاییزی از باغ انار صحرای پاپا حاجی عکاس :خودم
++خیلی خوشحالم که بارون با شهر ما هم آشتی کرد و قطره هاش ب شهرمون جاری شد و همه جا رو شست.. قدم زدن تو همچین هوای خیلی میچسبه!
+++اینستام قاطی کرده گفتم حیف تاریخ انقضای عکس هام میگذره اینجا منتشر کردم..
++++پست ثابتم رو هم برداشتم! رو مخم بود دیگه!
عکسهای زیبایی هستش...