یه روزه مثل لال ها شدم و دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم..انقدر حرف نزدم که دلم واسه صدای خودم تنگ شده بود وقتی مجبوری پشت آیفن گفتم : "کیه" .. ولی شاید کسی ندونه بیشتر از لال شدن این روزها به حرف زدن احتیاج دارم ..و بیشتر از اون به کر بودن نسبت به حرف اطرافیان و کور بودن به نگاه های یه طوری شون.. کاش یه دکمه داشتی هر موقع حوصله نداشتی میزدی و کر میشدی یا کور ..کاش وقتی ادمهای دور و برت فهم خیلی چیزها رو ندارن تو ام نمیفهمیدی و راحت و خوش بودی.. خوش به حال نفهم ها ..بی شعورها .. بی خیال ها .. کَر ها!