چطوره به جای اینکه هی بشینی فک کنی به اینکه اون کار درست بوده یا اشتباه و کلی فرایند طی کنی تا به نتیجه برسی, اشتباهتو قبول کنی و بگی من اشتباه کردم ! ها ؟ نظرت چیه ؟؟؟
چطوره به جای اینکه هی بشینی فک کنی به اینکه اون کار درست بوده یا اشتباه و کلی فرایند طی کنی تا به نتیجه برسی, اشتباهتو قبول کنی و بگی من اشتباه کردم ! ها ؟ نظرت چیه ؟؟؟
بعده مدتها یه چیزیو فهمیدم کلی ذوق کردم ! اینکه همه چی از خودمون شروع میشه .. وقتی من رابطه م با خودم ضعیف باشه رابطه م با بقیه هم ضعیف میشه .. وقتی من خودمو نبخشم دیگرانو هم نمیتونم ببخشم .. وقتی من رفتار و احساس خودمو نپذیرم نمیتونم احساس و رفتار دیگرانو بپذیرم .. پس پس هر مشکلی هست با خودم دارم نه با بقیه !! خیلی جالبه .. بهش میگن خویشتن پذیری !
چقدر این عکس درد آوره .. نه به خاطر اینکه داره با حسرت به گوشی بغل دستیش نگاه میکنه , واسه اینکه حتی صندلی رو هم حق خودش نمیدونه :(
یه حسهایی یه روزهایی هیچ وقت بر نمیگردن هیچ وقت .. انگار فقط مال یه زمان خاص و موقع خاصی بودن و هیچ وقت هم تکرار نمیشن.حتی اگه همه ی ادمها رو جمع کنی و بخوای اون لحظه رو دوباره بسازی نمیشه ! همون حس ها ولحظه ها باید دست نخورده باقی بمونن و فقط تو میتونی باهاشون تجدید خاطره کنی همین.سخته قبولش ولی باید پذیرفت.
+خیلی کار دارم و وقت خیلی کم . چند نفرو باید ببینم که بی وقتی مانع میشه.وقتی غرق کار میشم گذر زمانو حس نمیکنم.اصلا" اگه مامی بهم نمیرسید من زنده نمی بودم ! جنازه فسیل شدمو از پشت سیستم جمع میکردن :دی
برای هر چیز بدی درمانی هست !
این امیدوارانه ترین جمله ای بود که امشب شنیدم .. خوشحالم بابت وجود بعضی ادمها که ایت خدا رو زمینن .. خدایا شکرت .
یه سوالی واسم پیش اومده که چرا وقتی تو خیابون یه زنی رو می بینیم که از نظر ما حجاب درست و حسابی نداره اینقدر حرص میخوریم و میخوایم هرجور هست هدایتش کنیم ولی وقتی یه ادمی میبینیم که فقیره و از ظاهر معلومه درمونده س به رومون نمیاریم ؟! مثلا" نمیریم جلو و بگیم اقا ..خانم مشکلی پیش اومده ؟ میتونیم کمکت کنیم ؟
خیلی وقته دارم به این نتیجه میرسم که اکثر اونایی که واسه مبارزه با بد حجابی اقدام میکنن همونایین که به زور حجاب دارن و نمیتونن ببینن یه شخص دیگه ازاد و راحت اومده بیرون ! هر کی دینشو راحت پذیرفته باشه دیگه زور نیس سر یکی دیگه واسه اعتقاداتش.کاش روزی رو ببینم که هرکسی تو خیابون همونی باشه که هست نه همونی که مجبوره باشه !
این هفته نفهمیدم چجوری گذشت ! کی شنبه شد کی شد چهارشنبه !
هفته ی خوبی شروع نشد اصلا" . ولی تهش خوبه.
خدایا کمکم کن کم نیارررررررم خیلی راه درازززززه.
امان از سرما خوردگی بی موقع که همه برنامه ریزی های ادم رو به هم میریزه ! سه تا کار باید انجام بدم که اولویتشون واسم یکیه ! یعنی در این حد حوصله ندارم که کاری که عاشقشم با کاری که عاشقش نیستمو گذاشتم تو یه اولویت .. سرماخوردگی خر است -_-
دل دنیا رو خون کردی که اینجوری تو رفتی ..
+بیشتر از این توو شوکم که مریضیشو باور نکرده بودم .. دو هفته پیش که بیمارستان بستری شده بود و تو فیس در موردش مینوشتن دلم قرص بود که خوب میشه! حتی جاهایی که مینوشتن دعا کنید واسش دعا نمیکردم ! اینم یه اعتراف ! چون بیماریشو جدی نمیگرفتم.. واسه همین هنوز توو شوکم و باورم نمیشه و میگم کاش اقلا" یه بار یه دعا میخوندم واسش :(