گاه نوشت های یک مهندس کامی

پایتخت نوشت 1_داستان های موفقیت این قسمت محسن تنابنده

حالا که نوشتنم گرفته بذار بنویسم..میخوام درمورد پایتخت بگم..درمورد نقد هایی که میشه هیچی نمیگم چون هرکسی یه نظری داره..فقط اینستای بازیگرانشو که میدیم و کامنت ها رو میخوندم بیشتر خوششون اومده بود.. بگذریم..وقتی پایتخت 4 و بازی های قشنگ تنابنده و سایر بازیگران رو میدیدم ,یاد مجله ای افتادم که سال 87 روی جلدش عکس محسن تنابنده کار شده بود..فکر میکنم اونجا اولین تجربه بازیگریشو داشت..سر سریال مامور بدرقه که البته سریالو کامل ندیده بودم..قصه زندگیشو که توو مجله نوشته بود تووی ذهنم مونده بود..معمولا" قصه زندگی اونایی که با سختی به یه جایی میرسن توو ذهنم میمونه..واسه همینه که دقیقا" یادم بود کدوم قسمت مجله و مصاحبه با محسن تنابنده به روند بازیگر شدنش اختصاص داشت:

از او میپرسیم اگر قرار باشد از زندگی شخصی ات فیلم بسازند , پررنگ ترین قسمت زندگی ات چه زمانی است؟ 

"سال 77 زمانی که عضو گروه تئاتر محمد طاهری بودم ,آن زمان برای اجرای یک نمایش 3 سال تمرین و تقریبا" 16 کیلو وزن کم کردم,قرار بود این تئاتر در آمریکا به روی صحنه برود,اما درست زمانی که گروه داشت عازم این سفر میشد من به دلیل مشکلات سربازی از همراهی گروه باز ماندم..

خانواده ماهم به لحاظ مالی در سطحی نبودند که بخواهند من را تامین کنند که بتوانم راهی آن سفر شوم,یادمه آن زمان ما صندوقی در تمرین تئاتر داشتیم که هرکسی به بی پولی و فقر میرسید, میتوانست در حد گرفتن کرایه ماشینش از آن برداشت کند,شاید باور نکنید اما من برای تمرین تئاتر از میدان راه آهن که خانه مان بود تا چهار راه ولیعصر را در سرمای وحشتناک زمستان پیاده میرفتم و حتی پولی برای تهیه بلیط هم نداشتم و صندوق تئاتر هم دیگر توان پاسخگویی نیاز بچه ها را نداشت,در یکی از همین روزهای سرد زمستان یک موتور سوار کلاهم را دزدید اما عشق به بازیگری باعث شد , من همه آن سختی ها را به جان بخرم , یادم می آید در آن سرما , برای آنکه راه کوتاه شود , دائم نقشم را تمرین میکردم..یادش بخیر.."

از اون مصاحبه حدود 7 سال میگذره , و الان تنابنده شده یکی از بهترین بازیگران ,ایده پردازان و نویسندگان سری های پایتخت.با همچین پشتکار و اراده و علاقه ای رسیدن به همچین جایگاهی دور از ذهن نبود..

۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

سکوتم..

دو هفته سکوت فقط دلیلش واسه من یه چیزِ..خسته شدن از این روند بیهوده زندگی..من اگه این پوست کلفتی رو نداشتم قطعا" تا الان خودمو کشته بودم!خدا میدونسته این دردو به کی بده..

۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

یگانه مهندس اشپز میشود..

بعد از مدتها آشپزی , پختن اولین کوفته تبریزی و خوشحال از اینکه وا نرفت..به خودم امیدوار شدم با پختن این کوفتهخندهبا تشکر از سایت دونفره به خاطر دستور پخت این غذا

وقتی تصمیم گرفتم گوشت چرخ شده رو به جای شامی , کوفته درست کنم مامی که گفت نمیخواد اگه خوب در نیاد دو تا مَردای تو خونه گرسنه میمونن!خلاصه فقط محبوبه خواهرم بهم اعتماد کرد و قرار شد سهم شامی مون رو برداریم کوفته درست کنیم(البته اعتماد نکرد,عکس کوفته رو از تو نت که با زبون روزه نشونش دادم , کار خودشو کردزبان درازی)اینا رو گفتم که بگم موقع افطار مامی هم اومد به جمعمون و ترجیح داد کوفته مون رو بخوره..بعله اینجوریاس..غیر از کد زدن کار دیگه ای هم بلدمآرام

۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

جاده!

 شاعر چه خوب میفرمایند: می دونم دیگه زخم این واژه ها محاله بفهمونه درد منو..

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

درس زندگی!

هرموقع قوانین زندگی بهم فشار میاره و خسته م میکنه به خودم میگم فک کنم داری برنامه مینویسی و اینم یه قانون برنامه نویسیه که باید ازش تبعیت کنی..تو نمیتونی بگی چرا تو سی شارپ باید متغیر رو اینجوری تعریف کرد و اخر هر کد سی می کولن گذاشت! زندگی هم همینه..یه قوانینی داره که اگه میخوای زندگیت اروم و بدون ارور باشه باید رعایت کنی.. میشه زبان برنامه نویسی رو عوض کرد ولی قوانین همیشه سر جاشون هستن!

+همراه اول دیگه میخواد به من رودستی بزنه میگه :میخوای بدونی حسش بهت چیه؟822 رو بفرست تا کمکت کنم! :| جدا" من دیگه حرفی ندارم....

۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

اهم

گل های لباسی عروسی که خواهر جان داره میدوزه..

۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

اینجوریاس!

اگه به مردها بگی دوست داری دختر باشی؟ اکثرا" میگن نه.. چون هیچ مردی محدودشدن رو دوست نداره !

۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

به کجا داریم میریم؟

اینقدر دردم میاد این چیزها رو میخونم.. همه ی حرف منو یکی زد تو این متن :

تجاوز ۶ نفر به یک کودک کار آخر پَستی هست اما از اون پست‌تر "عادت کردن" ما به شنیدن این اخبار هست، نهایتاً سری تکون میدیم و اگر صبح این خبر رو شنیدیم تا عصر یا نهایتاً تا شب فراموش می‌کنیم. در هندوستان یک اتفاق مشابه افتاده بود که کل کشور یک میلیارد و دویست میلیون نفری که هزار دین و مذهب و قوم مختلف داره مدت‌ها دچار بحران و شورش شد. تونس به خاطر اینکه یه نفر خودش رو آتیش زد انقلاب شد ولی اینجا توو یه ماه گذشته حداقل خبر آتش زدن دو نفر رو خودم خوندم.
فقط همین نیست. افغانستانی که از همه لحاظ از ایران فعلاً عقب‌تر هست و نصف ایالت‌هاش بین القاعده و طالبان و اخیراً داعش تقسیم شده هست، در تیم ملی زنانش هر کسی حق داره با حجاب یا بدون حجاب حاضر بشه ولی اینجا بیش از نصف جمعیت کشور به خاطر تحجر و بی‌سوادی مشتی ابله حتی حق حضور در ورزشگاه رو ندارند، انگار اسلام با نگاه کردن به آبشار زدن والیبالیست‌ها به خطر می‌افته. البته به همون اندازه که این گروه حاضر نمیشن صداشون رو به خاطر دقاع از حقشون بالا ببرند هم تلخ هست. البته حرف هم نمیشه زد، فوری شهدا رو میکوبند توو سرمون که اینا نرفتند شهید بشن که شما بری صدات رو واسه یه والیبال ببری بالا. آره عزیز ولی خب اینا نرفتند که با دست بسته زنده به گور بشن و شما با دست باز با رفقات بیت‌المال رو چپاول کنی و مثل حاتم طایی بذل و بخشش کنی و مملکت رو پنجاه سال به عقب بندازی، بعد مثل طشت از بام افتاده دوباره پیدات بشه.
باز ماه رمضون شده و آمار دزدی و فحشا یه مقدار اومد پایین. اولین نتیجه‌ی مستقیم اینه که دزدها و ... هم از بطن همین جمعیت مسلمون هست. خب این چه جور مسلمونی‌ای هست. چی شد که اینطوری شدیم رو نمیدونم (البته چرا، میدونم). جامعه مثل اتوبوسی شده که ترمز بریده. بالاخره به ته دره سقوط میکنه. عوض کردن راننده یا کمک راننده هم چیزی جز خوش‌خیالی خام نیست. قبلاً من کتاب‌خون نبودم ولی الان به مجلات و دست‌نوشته‌های ده پونزده سال پیش که رجوع میکنم همه‌ی جامعه‌شناسا (که الان از بیکاری دارن فلافل میفروشن یا انداختنشون گوشه‌ی زندون) داشتند داد میزدند جامعه داره به سمت فحشا پیش میره. فحشا فقط خراب بودن نیست، هر سقوط اخلاقی خودش یه نوع فحشا هست. بعد جناب نماینده‌ی مجلس امروز گفته که اینطوری پیش بره جامعه به سمت سقوط اخلاقی پیش میره. صحتِ خواب عزیز!

۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

چی بگم والا 2

چقدر خوبه به هرمشکلی بر میخورم نمونه شو قبلا" یکی تو اینترنت پرسیده!! اینقدر که شک میکنم نکنه اینم جزء گروه پروژه ماس! به هر حال دم دست اندر کارانstackoverflow گرم!

+اینجوریاس.. ذوق زده شده ایم خجالتی

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۷ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

تریگر :(

این تریگر ها بدجور رو مخنفریاد

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh