گاه نوشت های یک مهندس کامی

بازنی که به غذای دست پخت خودش ناخنک میزند ازدواج نکن !

کتاب کوچکترین بزرگترین نکات زندگی .. اچ جکسون براون/زهره زاهدی 

این کتابو چند سال از دوستم گرفتم و هنوز بهش ندادم! داشتم میخوندم از بعضی از نکات مفیدش عکس گرفتم .. نمیدونم همچین زنی چه هیزم تری بهش فروخته که اینجوری درموردش نوشته ! منم از اون زنهام مخصوصا" وقتی سیب زمینی سرخ کرده میسرخم فقط نصفشو میخورم .. 

البته این قانون درمورد زنی که به غذای دست پخت دیگران ناخنک میزنه , هنوز وضع نشده پس میتونید با اون دسته از خانم ها ازدواج کنید. و من الله توفیق :|

۲۸ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

در حاشیه

برا اولین بار زمانی که 13 سالم بود , سریال مهران مدیری رو دیدم .. اون زمان نقطه چین پخش میشد و من عجیب طرفدار سریال شده بودم .. انقدر که خیلی از صحنه ها و دیالوگ ها که دوست داشتمو ضبط میکردم و هنوزم دارم.. یادمه یه مجله داشتم روش عکس تمام بازگیرای نقطه چین بود .. پس زمینه ش هم سفید بود اسم مجله ش آهنگ زندگی بود .. خیلی مجله شو دوست داشتم .. چون اون زمان نقطه چین رو بورس بود هرکی میدیدش میخواست .. من از ذوقم به بقیه مجله رو نشون میدادم بقیه هم ازم میخواستن بهشون بدم بخونن تا پسم بدن منم با اکراه بهشون میدم و در نهایت نفهیمدم اون مجله چی شد .. یادمه تو مدرسه با بچه ها هماهنگ میکردیم زنگ بزنیم روابط عمومی شبکه سه , تا ازشون در خواست کنیم قسمت هایی که خیلی باحال بود رو پخش مجدد کنن! وقتی یاد این کارامون می افتم خنده م میگیره !یه پوستر بامشاد هم یه دوستام واسم خریده بود سال 83 , که تا چند ماه پیش داشتمش اگه دور ننداخته باشم باید باشه.. همه اینا رو گفتم که بگم من یه زمانی طرفدار کارای مهران مدیری بود ولی جدیدا" کاراش لوث و بی مزه شده .. مثل این سریال در حاشیه که پشت صحنه ش خنده دار تر از خوده سریال .. سیامک انصاری پایه ثابت سریالاش شده و این بد نیس بد وقتیه که همیشه نقش یه ادم تو سری خور رو بازی میکنه.. مثل کیانوش تو برره .. مثل نیما زند کریمی تو قهوه تلخ و مثل دکتر صحرایی تو در حاشیه .. من پیگیر سریال نیستم چون همون قسمت اولو که دیدم اصلا" خوشم نیومد و گاها" تکیه کلام "واس ماس" رو میشنیدم و فهمیدم مال این سریاله .. خود مهران مدیری هم یه نقش تکراری رو داره ایفا میکنه .. کلا" خوشم نیومد از سریال و امسال عید فوق سری رو میدیدیم که خیلی باحال بود اونم البته سوتی داشت ولی خیلی قشنگ بازی میکردن و نقش ها تکراری نبود.

این عکسم مال همون سر رسید نوجونیمه:

این به حساب تکیه کلام هاس که من اون زمان نمیدونستم اسمش تکیه کلامه خنده

+این پست ها هم تلافی چند روزی که بی نت بودم و ذهنمو قلقلک میداد و بی خوابی امشب !

۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

بارونای پشت شیشه

آینه ای که روبه رومه ... غرقه تو بهته یه تصویر

بارونای پشت شیشه ... من و تنهایی و تقدیر

عکس : 6 فروردین 94 درحال برگشت از خونه دوستم.

۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

حسین او

یکی هست تو محله مون جنس های به درد نخور رو میخره ازمون بهش میگیم "حسین اوو(OV)" بعد منم چند وقتیه یه ارادت خاصی به جعبه های خالی هر چیزی که میخریم پیدا کردم دلم نمیاد دور بندازمشون میگم باشه به یه دردی میخوره .. بعد خواهرم هرموقع میبینه یه جعبه ای رو نگه داشتم بهم میگه باز حسین او شدی؟ منم میخندم میگم اره بالاخره ازشون یه وسیله خوب درست میکنم..اینم کمدم که شده پاتوق این جعبه ها :

۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

برای اولین بارهای سال 93

چند وقت پیش داشتم فکر میکردم تو سال 93 خیلی اتفاقا واسم برای اولین بار تو زندگیم افتاده.. برا همین گفتم هر موقع یادم اومد میشینم مینویسم .. یه صفحه جدا هم گذاشتم واسه اولین های سال 94 .. اینم اولین های سال 93:

1-واسه اولین بار رفتم حجامت

2-واسه اولین بار رفتم استخر و سونا و جکوزی

3-واسه اولین بار سوار ماشین شدم و رانندگی کردم

4-واسه اولین بار رفتم پیش یه روانشناس

5-برای اولین بار یه هفته امور زندگی دست من افتاد و درواقع شدم خانم خونه (مامی رفته بود مسافرت)

6-واسه اولین بار استقلال مالی واقعی رو تجربه کردم

7-برای اولین بار برای خرید یه مانتو 99 تومن پول دادم !

8-برای اولین بار یه چک به اسمم صادر شد که خودمم رفتم پولشو گرفتم .. خیلی حس خوبی بود.

9-برای اولین بار رفتم کنار دریا

دوتای دیگه هم هست که خصوصیه و نمیتونم بگم!

۲۷ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

....

حالم اینه :

+شنا بلدی؟

-نه 

+خب پس بگیر ......

دووووووم افتادم وسط دریا !! ندا میرسد:

+حالا جون بکن ..هم شنا یاد بگیر و هم خودتو نجات بده! این مشکل خودته !

-یعنی چی ؟! این کمال بی عدالتیه!

+همه اینا باعث رشدت میشه, اینجوری باعث میشه از شناکردن(زندگی کردن) بیشتر لذت ببری..

-من : دیگه حرفی واسه گفتن ندارم..

قشنگ دارم سرویس میشم. 

۲۷ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

فلسفه بافی های من!

تا اشتها داری و هست بخور چون ممکنه زمانی برسه که چیزی باشه ولی اشتهایی برات نمونده باشه!

۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

سردی نگاهو بشکن !

اصلآ" هوا وقتی شروع میکنه به گرم شدن من بیشتر از همیشه از درون یخ میزنم .. روزهای گرم خوبی نداشتم تاحالا .. همش گذشته میاد جلوی چشمم با اینکه جدیدا" الزایمر گرفتم و خاطرات زیاد تو ذهنم نمیمونه ولی حسش هست .. اصلآ" دلم نمیخواد اون روزها بیاد ولی انرژی اون روزها اونقدر زیاده که منو له میکنه .. بدجور تو این گرما رو صندلی یخ زدم !

+سخت ترین قسمت پست گذاشتن , نوشتن عنوانه ! هیچی به ذهنم نمرسید این عنوانو گذاشتم چکنم دیگه!

++دلم میخواد تو سرزمین نارنیا زندگی میکردم .. همیشه زمستون همه جا پر از برف .. 

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

نقل قول چند جمله که امروز باهاش حال کردم !

به کارهایی که علاقه دارم ادامه میدم چون متاسفانه تنها یک بار زندگی میکنم!

آسونا روخودت حل کن سختاشم خدا

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

اعتماد

اعتماد رو خیلی دوست دارم .. شاید تنها دلیلی که باعث بشه با شهرم اشتی کنم همینه که توش اعتماد وجود داره.بین افراد.برخلاف شهرهای بزرگ .

مامانم میره یه چیزی میخره و زن همسایه وقت نداره حساب کنه و میخواد بره بیرون مامی میاد خونه و از من میخواد حساب کنم تا بعدا پولشو بهش بده این خیلی حس خوبی بهم داد اینکه اون زن همشایه به مامانم اعتماد داشت و مامانم به من که عابرو میده دستم و همش دست منه و گاهی به خودم میگه چرا دست منه؟! اره اعتماد خیلی خوبه ..کاش همیشه جایی زندگی کنم که بین ادمهاش اعتماد وجود داشته باشه.. بی اعتمادی خیلی چیزا رو از بین میبره دیدم که میگم.

+شاید مهمترین اعتماد اعتماد به خودم باشه .. چقدر به خودم اعتماد دارم ؟!

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh