گاه نوشت های یک مهندس کامی

بهار

بخاری ها جمع شدن .. لحاف های بزرگ جاشو داد به پتو های نازک بهاری .. پنجره ها باز شد و بهار اومد .. نمیدونم این همه غم رو کی پاشیده تو هوا و چی شده که دلتنگی به مرز خفگی رسیده .. ملت پاییز میشه دلشون میگیره ولی من بهار میشه دلم میگیره ..ولی من دلم خوشه به اون بالایی .. دیگه بقیه شو نمیگم خیلی غمگینه اخم

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

Life's Good

هیچ دقت نکرده بودم که برند ال جی اسمشو از روی شعارش که Life's Good هست انتخاب کرده! وقتی به این کشف مهم نائل آمدم کلی ذوق کردم.. شعار باحالیه .. واقعا" زندگی زیباست !

۱۴ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

پاستیل

ما و این پاستیل های بیچاره ..وقتی حوصله مون سر میره !

+نه اینکه بیخوابی زده باشه به کلم نه .. مجبورم بیدار باشم مجبوووووووور

۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

...

خیلی دلم میخواد مثل اون حکایتها که میگن "شخصی نزد حکیمی رفت " برم پیش یه حکیمی عالمی دانشمندی چیزی حرف دلمو که به هیشکی نمیتونم راحت بزنم  ..اونم بهم راهکار بده!به خدا میگم ولی هیچی نمیگه !

عید ما هم اینجوری سپری شد! با نا امیدم میکنی از یگانه و ستاره از سامان جلیلی که این دومی رو هرموقع در پوست خود نمیگنجیدیم پلی میکردیم با صدای زیاد خیلی میچسبید.

۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

دغدغه های فکری من !

یه شعره مازیار فلاحی خونده ش.یه بیت داره میگه "یه عکس یادگاری که خودتم نداری" اینو هی یکی زمزمه میکرد .. من مونده بودم چجوری میشه یه عکس رو کسی خودش نداشته باشه بعد یکی دیگه یادگاری داشته باشه ؟! خیلی فکرمو درگیر کرده بود که به دو تا نتیجه رسیدم یا عکسو ازش دزدیده یا اون ادم عاشقه با گوشی خودش یا دوربین خودش یه عکس از طرف انداخته و اونو بر داشته و لو نداده برا همینه که میگه یه عکس یادگاری که خودتم نداری ! والا واسه ادم دغدغه فکری ایجاد میکنن ..

۱۱ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

....

اگه برای کسی میجنگی که جزو ۱۰ درصد برتر و موفق هست...

بهتره بجاش ،برای این بجنگی که خودت جزو ۵ درصد برتر و موفق باشی....

چون این قانون دنیاست که همیشه بهترین ها برا هم ساخته میشن ..

+جمله ی تکان دهنده ای بود ..!

۰۹ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

هوای ابری خر است

چقدر مثل غروب هوا جمعه دلگیره .. 

بعدا" نوشت :دو دقه رفتیم تو فاز احساسات جملاتو قاطی پاتی نوشتم ! میخواستم بنویسم:

 چقدر مثل غروب جمعه هوا دلگیره ..

و اون دسته گلو به آب دادم

+چقدر این صحنه ی تاریک رفتن داره تو زندگیم تکرار میشه ..

++یادمه پژمان تو یه برنامه میگفت دو تا چیز ارثیه یکی صدا و یکی سرعت ..یعنی این دو تا رو نمیشه با استعداد بدست آورد.الان به جمله ش ایمان پیدا کردم وقتی آهنگ های مصطفی پاشایی برادر مرتضی پاشایی رو دارم گوش میدم ..صداشون مو نمیزنه .. اون بیتی هم که گذاشتم قطعه "سرت رو برنگردونی" که خونده ش.

۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

به من چه .. به تو چه .. روزی ده بار !

راست میگه به 

خدا ..

۰۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

اینستا

خیلی جرات میخواد تووی این دنیایی که همه خودشون رو قاضی میدونن و جای خدا میشینن و قضاوت میکنن خودت باشی!یعنی بدون توجه به خیل عظیمی از قضاوتها و توهین ها کاری که فکر میکنی درسته رو انجام بدی!(اون خیل عظیم جمله سنگینی بود ! دو ساعت هوا خوری !)همیشه اینجور آدمها رو تحسین میکنم و دوست دارم یه روزی منم همچین شخصیتی پیدا کنم.

گاهی میرم ایستاگرام بازیگرا خواننده ها و اونایی که برام جالبن و عکساشون رو میبینم.اینستاگرام رو بیشتر از شبکه های اجتماعی دیگه دوست دارم شاید دلیلش این باشه که با عکس بهتر ارتباط برقرار میکنم تا متن.تو این گشت و گذارا اینستای مهراب قاسم خانی رو دیدم.همون نویسنده سریال های طنز TV.خیلی باحال بود.برا خودش یه فیلمیه..پستاشو میخوندم و همین جوری میخندیدم..شاید چون خیلی بی شیله پیله و ساده و صمیمی پست هاشو مینویسه و خودشو نمیگیره..از اینستاش معلومه!

+ترکیب باحال این دو تا رنگ باعث میشه دلم بخواد بیشتر ظرف بشورم

۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

خاطرات..

یه سررسید دارم مال ده سال پیش.توش همه ی خاطرات دوران نوجونیم رو نوشتم .. این سررسید رو با دنیا عوضش نمیکنم چون چیزهایی توش نوشتم که بعده ده سال که میخونم واسم عجیبه و بیشتر دنبال اینم که ریشه این نوشته ها کجاست.بگذریم.امشب یهو رفتم سراغش .. خاطره 1/1/1383 رو دیدم.دیدم دقیقا" سال 83 هم روز شنبه روز اول سال بوده.خاطره های اون روزهام بیشتر از تنهایی نشات میگرفت..یه تنهایی عجیب که با نوشتن تو اون سررسید پرش میکردم.شاید نوشتن های الانم هم یه جورایی برگرفته از اون روزها باشه.. یادش بخیر.. تو خاطره 2/1/83 عیدی ها رو نوشتم : مادربزرگ پدری:500 .. عمو احسان 500! الان با 500 تومن فقط میتونی بری کاشون و صدتومنش رو هم یه آدامس شیک بخری برگشت رو پیاده بیای!

۰۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh