بخاری ها جمع شدن .. لحاف های بزرگ جاشو داد به پتو های نازک بهاری .. پنجره ها باز شد و بهار اومد .. نمیدونم این همه غم رو کی پاشیده تو هوا و چی شده که دلتنگی به مرز خفگی رسیده .. ملت پاییز میشه دلشون میگیره ولی من بهار میشه دلم میگیره ..ولی من دلم خوشه به اون بالایی .. دیگه بقیه شو نمیگم خیلی غمگینه