گاه نوشت های یک مهندس کامی

پرنده غمگین !

پرنده ای اما اسیر کوچ خودت
همیشه هم میرسی به هیچو پوچ خودت
!

 

+ هیچ خودکاری به دلم نمیشه مثل مارک canco ! یه خودکار خریدم مثل خود نویس بود نوکش نازک بود و جوهرش اذیت میکرد! یکی دیگه بود از خواهرم کش رفتم اونم به درد نمیخورد, پسش دادم !در نهایت دیروز رفتم اونی که عاشقش بودمو خریدم! یعنی یه وقتایی یه خودکار باعث میشه نتونی درست به کارت برسی !!

 

++نمیدونم چرا حسش نیس بازدهی هامو بنویسم ! وقتی یه روز تنبلیم گل میکنه , ولش میکنم.ولی دیروز بازدهی صددرصد داشتم که عالی بود !

 

+++هیچی مثل خریدن کادو واسه یه مرد اذیتم نمیکنه ! تولد داداشه و باز مثل همیشه غیر از پیراهن چیزی به ذهنم نمیرسه !

۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

....

کاش اینقدر سرم درد نمیکرد ! کاش اینقدر دغدغه ی مسائل اجتماعی رو نداشتم .. میدونم نتیجه نمیده .. میدونم زنگ بزنم بهش تهش میشم سنگ روی یخ ولی میخوام شانسمو امتحان کنم .. ولی باید با قدرت برم جلو .. بتونم حرف بزنم و وا ندم ! خیلی میترسم !

۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

زبانیوم :D

هیچ فکرشو نمیکردم استاد زبان اینقدر رو رفتار و حرکاتم حساس شده باشه ! امروز همگروهیم نیومده بود و ناچار با پشت سریا همگروه شدم .اونام شیطون و بازیگوش بودن و یه ذره بد شانسی و بلد نبودن جواب یه سوال باعث شد استاد قاطی کنه و درسو نخواد ادامه بده ! .. فکرشو نمیکردم استاد بعده کلاس درموردش باهام حرف بزنه و بگه از شما توقع دیگه ای داشتم شما درس خونی ! والا تا اونجایی که یادمه من تمرینا رو اصلا" وقت نمیذاشتم تو اتوبوس یه چی سر هم میکردم و میگفتم و بعد هم استاد خوشش میومد laugh ولی همین دلخوری و همین تشر باعث شد به خودم بیام و یکم دست از بازیگوشی بردارم .. همیشه نیاز داشتم به این تلنگر ها تا برم جلو .درسته دلخور میشم ولی میدونم واسه خودم لازمه ! از فردا یه قسمت وقتمو میذارم واسه زبان ! باشد که رستگار شوم !

 

+دلتنگ یعنی
روبروی دریا ایستاده باشی و
خاطره‌ی یک خیابان خفه‌ات کند.

مجتبی صنعتی

 

۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

....

تووی این خونه ی متروک دلم جون میده می میره ..

شباشم بی ستاره ست و غروباشم نفس گیره ..

 

+خدایا میدونم تو میتونی حلش کنی حلش کن واسم .. محرم دو سال پیش یه بار مردم و زنده شدم هرچی بشه بهتر از این برزخه .. من اماده م .. اماده ی اون اتفاقی که همیشه ازش میترسیدم .. کمکم کن .

۰۹ آبان ۹۳ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

داغونم .. له!

منم و یه کامپیوتر پر از فایلهای بیهوده و باهوده laugh که دقیقآ" نیمدونم باهاشون چیکار کنم .. نیاز دارم به یه خدمتکار واسه تمیز کردن کامپیوترم ! و همین طور فکر داغونم !

۰۹ آبان ۹۳ ، ۱۶:۱۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

شور یا شعور ؟

یه وقتایی یه چیزایی عادی میشه واسه مون که خیلی دردناکه ..مثل همینکه چای نذری میدن و ما خیلی راحت مثل بقیه عادم ها (!) لیوان یه بار مصرفشو میندازیم توو خیابون ! امشب بعد از روضه از بیرون حسینیه , چای دادن .. ما هم تو خیابون همون طور که می رفتیم نوش جان کردیم ! یهووی دیدم همراهم داره لیوان یه بار مصرفشو میندازه توو پیاده رو. جا خوردم بلند گفتم نندااااااااااازششششششش !!! اونم از همه جا بی خبر گفت چی شده ؟!!! گفتم چرا میندازی تو خیابون ؟! مگه رفتگرها یاران یزیدن؟!گفت یعنی دستمون بگیریم ؟! گفتم اره چه اشکالی داره ؟ حالا باز همراه من خوب بود تو پیاده رو مینداخت ! بقیه خیلی راحت و ریلکس میندازن تو خیابون .. انگار نه انگار ! خلاصه دو تا لیوان یه بار مصرف خودم و همراهمو تا خونه دستم داشتم تا رسیدیم خونه و انداختم تو سطل زباله خونه !

واسه همین چیزاس که نمیخوام برم روضه ! دیدن این چیزا عذابم میده . و نمیتونم بی تفاوت باشم . به قول احسان علیخانی بی تفاوت باشی نامردی !

اینا رو گفتم تا بگم :کاش قبل از شور حسینی یکم شعور حسینی داشته باشیم .. اولیش هم خودم ! همین.

 

+حس میکنم این درد کشیدنه نشونه یه وظیفه س که به من محول شده و باید انجامش بدم .. قبلا" میخواستم فرار کنم چون دردم میومد . ولی فایده نداره .. باید شروع کنم و میدونم مانع زیادی تو مسیر راهمه . ولی همین قدر میدونم که من تنها نیستم !

۰۹ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
Mohadeseh
جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ق.ظ Mohadeseh
مراعات !

مراعات !

وقتی می خواید مراعات کسی رو کنید , اول یه نگاه به سر تاپاش بندازید و ببنید اولا" ارزش مراعات کردن رو داره یا نه ! بعدم ببینید اصلا" شعور لازم رو داره که بفهمه مراعاتشو کردید یا نه !

اینا درس امشب من بود از زندگی ! باشد که رستگار شویم !

۰۹ آبان ۹۳ ، ۰۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

اشتباهی

اینکه راهنمایی نشی و راه اشتباه رو بری خودش یه مسئله س اینم که اشتباه راهنمایی بشی یه مسئله دیگه س !

گاهی یه راهنمایی اشتباه میتونه ادمو دو سال عقب بندازه از زندگی .. خیلی بابتش خودمو سرزنش میکنم .. ولی خب چاره چیه !

+این ماوس داغونم اعصابمو ریست کرد رفت ! feeling No Asab

++این ماه سه تا تولد در پیشه .. خدا کنه یادم نره .. دو تاش خیلی حیاتیه !

۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۹:۵۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

ببخش :(

ببخش مامان .. حالم دست خودم نیس .. حالم دست یکیه که نیس .. ببخش مامان .. ببخش.



+یکی جوابمو بده .. وقتی مدتها خودتو نگه داشتی تا رازتو نگی و صد درصد مطمئن بودی که نگفتنش درسته و کار درستیه اون وقت بعده مدتها می فهمی که باید بگی تا خلاص بشی از اون مسئله ..اونم در حالی که روزهاتو حروم کردی واسه نگفتنش .. واسه پنهان کردنش ..در حالی که خودتو زجر دادی واسه نگفتنش .. حالا بهت میگن باید بگی .. اون وقت چیکار میکنید؟ خیلی سخته .. خیییییییییییییییییلی.
++نباید به بعدش بفکری ..
۰۶ آبان ۹۳ ، ۱۹:۵۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
Mohadeseh

درگیری منِ جدید با منِ قدیم

"منِ جدیدِ" شما به مشکلات از دیدگاه تلاش می نگرد و می داند که هر مشکلی راه حلی دارد, با این همه باز وقتی به بن بست می رسید ممکن است از "منِ قدیمِ" شما کمک بگیرد.به محض دریافت این کمک "منِ جدیدِ" شما فنا میشود,حتی اگر این مسئله برای یک لحظه رخ داده باشد.چرا که مسلما" وقتی "منِ جدیدِ"  شما به یاد خاطرات گذشته اش می افتد, با کومه ای آلودگی های "منِ قدیم" رو به رو میشود که باید آنها را پاک کند.

دیروز گریستم .. اییانلا ونزت


+یکی از درگیری هام انتخاب یه قالب سه ستونه بود واسه وبلاگم.همه ی قالب های بلاگ ساده ولی در عین حال شیک هستن واسه همین انتخاب سخته.البته کروم جدیدا" بد شده نوشته ها رو زیر هم نشون میده جالب نیس اصلا".

۰۶ آبان ۹۳ ، ۱۴:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh