گاه نوشت های یک مهندس کامی

روی خوش شهریور!

بالاخره شهریور روی خوشش رو بهم نشون داد..دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم.. جا داره ازدست اندر کارِ این کار که باهاش یه مدتیه قهرم تشکر ویژه داشته باشم..!

با تشکر از نوکیای دوست داشتنیِ خودم که هنوزم مثل سابق با کیفیت عکس میگیره.میدان 15 خرداد کاشان,غروب آتشین 23 شهریور.بعد از دیدن فیلم محمد رسول الله.

۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

طعم خوشحالی..

طعم خوشحالی رو بعده حدوداً چند هفته رو امشب چشیدم وقتی داشتم با ترس از ایده و رویایی حرف میزدم که فکر میکردم طرفم تو ذهنش یا تو دلش احتمالاً داره بهم میخنده ولی اونم همین فکر رو تو سرش داشت و ازم خواست صبر کنم تا باهم انجامش بدیم..چقدر باید صبر کنم عاخههههه

۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

داستانهای ورک شاپی سری یک

دو پسر بچه در مترو.. یکی بادکنک می فروخت و دیگری طلب میکرد.. یکی از خوشحالی فروش یک بسته بادکنک رفت و دیگری از شوق باد کردنِ بادکنک ها میخندید..

+21 شهریور 94.مترو.

۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

امروز تولد منه..

تولدم مبارک..

اینم لوگوی گوگل واسه تولدم:

۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

داستان پست ثابتم

بذار حالا که نوشتنم گرفته از این لپ تاپ کوفتی که نزدیک یه ساله شده پست ثابتِ وبلاگم بگم.. من از وقتی این مدل لب تاپ رو دو سال پیش تو تبلیغات مجله "رایانه خبر" دیدم خیلی خوشم اومد ازش..رنگ سفیدش منو مجذوب خودش کرده بود.. واسه همین گفتم هرموقع بخوام لپ تاپ بخرم این شکلی میخرم ولی خبر نداشتم که تا من از چیزی خوشم میاد , اون چیز نیست کمه یا دیگه تولید نمیشه!مثلاً این لپ تاپ سفید با کافیگ خوب و مد نظرِ من همه چیش اوکیه به جز اون دور قابش! که من دقیقاً نمیفهمم شرکت Hp چرا دورشو مشکی گرفته که چی مثلاً؟ از یه بچه دو ساله هم بپرسی می گه اینجوری زشته!

اینم یه نمونه لنوو که تنها مشکلش کیبورد مشکیشه :

جالب اینه هر لپ تاپی که تماماً سفید باشه از نوع اولترا بوکه با کانفیگ کمتر نسبت به لپ تاپ!نمیدونم دلیل چیه! خلاصه اینجوری شد که من 6 ساله کیف لپ تاپ جایزه گرفتم ولی هنوز در حسرت یه لپ تاپ موندم ..اخرم فک کنم باید برم کارخونه واسم یکیشو بسازن ..والا یه عمر زندگیِ یکی دو روز که نیست !

۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

که آن هم عالمی دارد..

یه روزه مثل لال ها شدم و دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم..انقدر حرف نزدم که دلم واسه صدای خودم تنگ شده بود وقتی مجبوری پشت آیفن گفتم : "کیه" .. ولی شاید کسی ندونه بیشتر از لال شدن این روزها به حرف زدن احتیاج دارم ..و بیشتر از اون به کر بودن نسبت به حرف اطرافیان و کور بودن به نگاه های یه طوری شون.. کاش یه دکمه داشتی هر موقع حوصله نداشتی میزدی و کر میشدی یا کور ..کاش وقتی ادمهای دور و برت فهم خیلی چیزها رو ندارن تو ام نمیفهمیدی و راحت و خوش بودی.. خوش به حال نفهم ها ..بی شعورها .. بی خیال ها .. کَر ها!

۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

درد و دل..

چرا تا میخوام برگردم به زندگی و امید بگیرم این کابوس رو میاری جلوی چشمم؟ خوشت میاد از عذاب کشیدنم؟! اگه واقعا قدرت داری و اینجوری که بقهی میگن ازت کاری بر میاد , راه جلوی پام بذار.. بذار تموم شه این درد بیست و اندی ساله! خنده داره که واسه تموم شدنش هم باید درد بکشم.. تو دیگه کی هستی! اصلاً هم اونجوری که بقیه میگن مهربون نیسی!

۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

حواست هست؟

زندگی اون وقتی رو مخت میره که یکی دیگه گند میزنه تو باید درستش کنی!

۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

نه ..

ته چشمات یه چیزی آزارم میده ..بهم میگن اون آدم سابق نیسی ..

نه دلت اینجا نیست صدام کن که اسممو یادت نره ..شمرده تر بهم بگو خداحافظ یه جور بگو که انگار بارِ آخرِ ..

۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

چیزی ندارم بگم..

چقدر اعصابم خردِ به خاطرش.. نه میشناختمش و نه طرفدارش بودم.. یعنی میشناختمش بیشتر از طریق ترانه ی مادری و قلبِ یخی.. یه جوون اونم یهویی .. بدون اینکه سابقه ای چیزی داشته باشه ... خیلی اعصاب خرد کنِ.. همش میگم چرا؟!!!!!!!! چه شهریورِ غمگینی شد :( 

کاش مثل چیستایِ قلبِ یخی بیان بگن همش بازی بوده و نمرده .. خیلی دلم گرفته..

۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh