گاه نوشت های یک مهندس کامی

باید بتونم ..

باید بتونم تنها بمونم .. اصلا" مهم نیست رو ب جنونم ... :(

چقدر دلم گرفته س ..

کاش یکی بود که همیشه بود .. واقعی بود ..

ادم چ دلخوشی های ساده ای رو نداره یه وقتایی ..

دلم پره داره اضافه ش از چشمام میریزه بیرون ......

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

پذیرش ..

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۵۴
Mohadeseh

تعادل

کاش میتونستم بین کارهام تعادل برقرار کنم ..وقتی پروزه ای بهم محول (درست نوشتم ؟!) میشه , تا انجامش ندم نمیتونم از پا سیستم باشم .. 

شنبه باید داستان زبانمو به انگلیسی از حفظ باشیم و من هنوز یه قسمتشو قشنگ حفظ نیستم :(

معطل این پروژه م .. ای بابا ......

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

نپرسیدن عیب نیست

شده یه وقتی بخواین یه سوالی بپرسین ولی تقریبا" و کم و زیاد جوابشو بدونید و از ترس جوابی که قراره بهتون داده بشه .و بشنوید هی کلنجار برید تو درونتون ؟!

یعنی نخواید باور کنید حقیقتو .. اینجا به نظرم ندانستن عیب نیست .. پرسیدن عیبه !! :-/

این وضعو من دارم الان .. از ترس جوابی ک قراره بهم بدن سوال نمیپرسم .. شاید کم کم فهمیدم .. چون جواب میتونه ویرانم کنه..

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

کد نویسی ..

عاشق روزایی هستم که میشینم کد میزنم.. اینجوری دیگه دلم بهونه گیر نیست و میتونم سرشو گرم کدنویسیم کنم تا غر نزنه..تا نگیره .. تا نشکنه .. تا نفهمه دور و برش چی میگذره .. 


+صبوری میکنم هربار یه حسی تو دلم میگه .. دلت اروم گرفت اخر ولی پیش یکی دیگه ..

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۱ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mohadeseh

دل پرتوقع من !

چه دل پرتوقعی دارم من .. یه حرفایی میزنه یه وقتایی .. یه توقع هایی داره که ..

ببین دل عزیز من اولا" که قرارمون این نبود .. قرار گذاشتیم بذاری همه چی منطقی پی بره و از این توقع ها نداشته باشی و ثانیا" اصلا" وظیفه تو خون رسانیه پس چته که هی یه حرفایی میزنی که کلا" نا امیدم میکنی..!

پس خواهش میکنم ازت بذار همه چی منظقی پیش بره .. اینقدر نشکن .. اینقدر پرتوقع نباش.. اینقدر حساس نباش.. ازت خواهش میکنم .. اقلآ" تو این موردو بی خیال شو .. بذار همه چی منطقی پیش بره ..!


۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

قهر و روز دخی

دیشب پا سیستم بودم یهو یه جعبه پر شیرینی ناپلئونی جلوم سبز شد !! جا خوردم فک کردم تولدمه بعد یهو به خودم اومدم دیدم نه تولدم نیست دادشم بود .. گفت روز دختر مبارک.. یه گل تزئینی هم تو جعبه بود گفت برش دار ماله توئه !

ازش دلخور بودم سر یه قضیه ای که تو ماه رمضون اتفاق افتاده بود .. به حساب میخواست از دلم در بیاره .. البته میدونم حتما" مامی کلی نصیحتش کرده که خوب نیست خواهر و برادر با هم قهر باشن و اونم به غیرتش بر خورده رفته و مثلا" خواسته با این کارش منو خوشحال کنه..

ولی من میدونم نه داداشم عوض شده و نه من .. میدونم باز میتونه با اون رفتارش و با اون حرفاش منو ناراحت کنه و تا بیام باهاش صمیمی بشم دوباهر همون حرفارو میزنه و با حرفاش عذابم میده..

کاش مامی به جای اینکه تلاش کنه ما ها رو اشتی بده تلاش میکرد بفهمه من چ مرگمه که زود دلخور میشم و دادش چشه که این حرفارو بهم میزنه ..

نمیدونم چی بگم.. کاش همه ی دلخوری من از افراد دور وبرم با یه جعبه شیرینی حل میشد .. ولی واقعا" نمیتونم ..مامی ناراحته از ناراحتیه من .. میدونم به خودش احساس گناه میده و خودشو مقصر میدونه ولی کاش خودشو مقصر چیزای دیگه میدونست ..

کاش اونی که باید ,خودشو سرزنش میکرد نه مامان.. حجم دلخوری من .. کی میترکه ؟!

واقعا" دلم میسوزه واسه مامی .. و همچنین واسه خودم که حجم رنجشم اینقدر زیاده که نمیتونم مثل گذشته باهاش رفتار کنم ..

کسی از درونم خبر نداره .. همه میخوان بگم بخندم و شاد باشمو پر انرژی ولی کسی نمی فهمه که درونم یه سری ظرفه که پر شده و باید خالی بشه ...

گریه م گرفته :(

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

چیه دلم ؟

چقدر دوست داشتم تو رو هم تو این احساس شریک کنم ولی نمیشه ...

کاش بتونم فقط به عنوان یه ادم عادی بپذیرمت ..

امان از دلم ..

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

حسی که من دارم ؟!

من اینو فهمیدم که ادم یه وقتایی باید با پایین تر از خودش کار کنه که اعتماد به نفس پیدا کنه و یه وقتایی هم باید با بالاتر از خودش کار کنه که غرورش بشکنه و بدونه باید تلاش کنه ..

مثلآ" من امروز رفتم خونه ی معلم ابتدایی تا بهش کامپیوتر یاد بدم در حالی که بلد نبود کلیک کنه و ماوسو حرکت بده ..! همچین اعتماد به نفسی گرفتم . بعد وامدم خونه کار طراحی سایت انجام بدم , فهیمدم هیچی بلد نیستم حسی که خودم موقع یاد دادن به اون بنده خدا اومده بود سراغم رو واسه اون طرفم تصور میکردم :D

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh

یگانه و اتوبوس !

هیچی اندازه اینکه تنهایی بشینم تو اتوبوس و موبایلمو بذارم بیخ گوشم و اهنگای خوشگل یگانه رو بگوشم بهم حال نمیده .. مخصوصا" اهنگ 'تنهایی' که واقعا" تمش به حال و روزم میخوره .. !وای اهنگ 'کی جای من اومد' رو دیگه نگووووووووووووووو

اصلآ" به همین خاطر اتوبوسو به تاکسی ترجیح میدم .. !

بعدا" نوشت : به اون لیست بالا باید اهنگهای محشره : 'خیابونا' و 'قرصای خواب آور' رو هم اضافه کرد..

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mohadeseh