خلاصه زندگی من!

یه ادم نمیتونه هم مرد باشه و هم زن! اینو قبول دارید ؟

و همین طور این جمله که خطاب به مردها میگه: "تو مرد باش تا یه زن بتونه با خیال راحت زن باشه "

خب اگه به عمق هر دو تا جمله فک کنید میشه خلاصه زندگی و مشکلات من !! 

تمام !

نصیحت :|

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

2050 :|

یعنی سر صبحی هیشکی هم منو یادش نباشه این همراه اول یادشه.. سر صبحی صدای اس اومد از گوشیم.. پریدم گفتم کیه این وقت صبح یاده من افتاده :D

رفتم دیدم همراه اوله بازم به مرام اون  که کلی پیشنهادهای قرعه کشی میده به ادم .. دمش گرم :| :D

آزمایش :|

بلاخره رفتم این ازمایش لامصبو انجام دادم.. سه هفته س دکتر ازمایش نوشته واسم ولی حسش نبود برم .. امروز به هر جون کندنی بود صبح رفتم.

اخ که چقدر معطل میکنن این دکی ها..بعدم نمیدونم رو چ حسابی گفتن 11 بیا جوابشو بگیر..

انگار میخوان اپولو هوا کنن :|

خوابم نمیبره :((

ساعت یکه نصفه شبه ! ساعت 10 خوابیدم و الان خوابم نمیبره !

عجب اشتباهی کردم گرفتم اون موقع خوابیدم !

ولی اینا رو بی خیال .. الان دیدم نتایج ارشد اومده .. خوش به حال اونایی که قبول شدن اه..

من که تازه رسیدم سر نقطه اول ..بعده یه سال جون کندن و این همه بالا پایین شدن تازه سر نقطه ی اولم .. هععععععععی

untitle

حال ندارم اصلا" .. بدجور خوابم میاد.. صبح زود ساعت 7و نیم !! بیدار شدم , ظهر هم که خوابم نبرد بعدم عصر کلی پیاده روی کردم الان نا ندارم

ولی عشق به برنامه نویسی نمیذاره پاشم و بیخیال بشم.

چشام بسته س .. نمیخوابم

تو جدال بین بی خوابی و فکر و خیال اخر این فکرو خیاله که پیروز میشه و نمیذاره یه خواب راحت داشته باشم ..

بذار یکم خوش بین باشم .. ! همه چی خوبه !

اهای افکار عزیزم یکمی اروم تر

فک کنید وسط یه بیابونید و هیچی ندارید واسه نجات خودتون .. اون وسط دل خوش بودن به یه سراب که شاید واقعی بشه ممکنه باعث بشه حرکت کنید و یا نه بر عکس باعث بشه بدتر بشید .. اون وقت چیکار میکنید؟

دلتونو خوش میکنید به اون سراب؟!

من الان دقیقآ" تو همچین وضعیتیم .. نمیدونم باید چیکار کنم ..

فکرم بد درگیره .. هی اینده ی زیبا می سازه و عقلم هی با منطق هاش گند میزنه به رویاهام :(

این زندگی نیس من دارم ..

یه سال گذشت

یه سال گذشت از اون روزی که شروع کردم واسه ارشد خوندن .. یه سال گذشت از روزایی که به خودم قول دادم و از خدا قول که سال دیگه همین موقع ها (که الان باشه) منم منتظر رفتن به دانشگاه ارشد خواهم بود ولی نشد .. نشد در کمال نا باوری نشد .. من دلم میخواست اینده مو اونجوری که میخوام بسازم ولی نمیشه .. من هیچ اختیاری ندارم .. من تمام تلاشمو کردم ولی خدا نخواست .. نمیدونم چرا نخواست.. هنوز نمیتونم ببخشمش .. چون واسم سنگین بود.. من تاوان بدی دادم به دلم واسه ارشد ولی نشد ..

چند هفته پیش دوباره میخواستم استارت ارشدو بزنم .. رفتم 100 تومن قرض کردم از یه نفر اونم بدون اطلاع خانواده .ولی الان خیلی میترسم از شروع دوباره .. اگه نشه چی ؟ :( 

اصلا" فکر شروع واسه ارشد و یاد آوری روزهای گند پارسال حالمو بد میکنه .. اه این چه زندگی ای دارم :(

امروز فردا نتیجه ارشد میاد .. خوش به حال اونا که منتظرن.. من فقط باید حسرت بخورم .. 

غرورم نشکن !

باید مواظب غرورم باشم .. مواظبش باشم که نشکنه .. غرور ادم خیلی واسش ارزش داره .. دلم واسه اون روزی میسوزه که غرورم له بشه و بشه قربانیه دل لامصبم ..

نمیتونم با حقیقت رو برو بشم .. یعنی دلم نمیتونه .. خیلی سخته ..

+این روزا فقط جسمم داره راه میره , میخنده , غذا میخوره ..روحم پلاسه .. روحم اینجا نیس.. روحم تو اینده و گذشته س.. روحم داره واسه خودش رویا بافی میکنه..

روحم یه جای دیگه س..